باقی برای تو

سیاه و خاکستری ها،غم ها و درد ها و تلخیها برای من..هرآنچه که ماند ، برای تو !

باقی برای تو

سیاه و خاکستری ها،غم ها و درد ها و تلخیها برای من..هرآنچه که ماند ، برای تو !

دچار باید بود...


یه جا نوشته بود که شبنم در اثر رسیدن به دمای فلان به وجود میاید و باید شرایطش این باشد که جسم تیره ایی باشد و باد نیاید رطوبت هوا از فلان در صد بیشتر نباشد عزیز شما که بلدید پس ما اینهمه از عشق بازی آفتاب و سپیده میگفتیم کشک بود...؟!!


کلا از اول متنفر بودم از استدلالهای علمی من استدلهای عشقی را بیشتر تر می پسندم..اصن من از علت بیزارم و دمبالشم نیستم..من با چرا و چگونه ثنمی ندارم من با هدف کار دارم..با اصل مطلب با هر معلولی که عاشق پیشه ام می کند.. منطق من با منطق همه فرق دارد...

این که این روزها آرامم مدیون همین منطق من دراوردی هستم ..این که با زمین و زمان جنگیدم تا ثابت کنم به قول سهراب " دچار باید بود " .

دچار باید بود
 وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
 حرام خواهد شد
 و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست
 و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
نه
 صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
 و با شنیدن یک "هیچ "می شوند کدر
 همیشه عاشق تنهاست
 و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست...